چرا برخی به سوءظن و بدبینی مبتلا هستند؟ ( 1 )
یکی از نشانهها و ویژگیهای شخصیت سالم خوشبینی و حسنظن است. کسی که شخصیت سالمی دارد، طرز تفکر سالمی دارد، نسبت به اطرافیان خویش گمان مثبت دارد و حوادث و رخدادهای پیرامون خود را تلقی و برداشت مثبت میکند. در نقطه مقابل کسی که شخصیت ضعیف و ناسالمی دارد، تفکر ناسالم و بیمارگونهای دارد، نسبت به اطرافیان خود بدبین است و وقایع دور و بر خود را برداشت منفی میکند. گاهی این بددلیها و بدگمانیها تا آنجا پیش میرود که اگر به چنین فردی محبت هم کنید با خود میاندیشد که حتما دسیسه و توطئهای در کار است و از این محبت کردن ها قصد و نیت بدی دارید. روشن است که چنین افرادی پر از نگرانی و تشویش هستند و از آرامش درونی بهرهای ندارند. ضمن این که به واسطه این بددلیها، روابط بیرونیشان هم به شدت دچار مشکل میشود. شاید شما هم چنین اشخاصی را دیده باشید که پر از منفیبافی، سوءظن و بدگمانیاند. اما سوال اینجاست که چرا برخی اینگونه هستند. علت بددلی و بدگمانی چیست؟ چرا عدهای سرشار از خوشبینی و مثبتاندیشیاند و عدهای دیگر نه؟! اگر چه بدبینی و تفکر منفی علتهای متعددی دارد که به مرور به آنها اشاره میکنیم، اما یکی از دلایل اصلی الگوسازی است. واقعیت این است که ما نوع اندیشیدن و تفکر و تصور خود را از اطرافیان خود به خصوص از والدین خود الگو میگیریم. همانطور که ما در کودکی کفشهای پدر و مادر خود را به پا میکردیم و در بازیهایمان ادای آنها را در میآوردیم، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه نوع فکرکردن آنها را نیز تقلید کردهایم. اگر پدر و مادر ما نسبت به یکدیگر گمان مثبت داشتهاند و نسبت به هم با حسنظن و اعتماد رفتار کردهاند، اگر والدین ما درباره دیگران، وقایع و رویدادهای روزمره تفکر و تحلیل مثبتی داشتهاند، ما هم الگو گرفتهایم و تا حدود زیادی مثل آنها میاندیشیم. اما تصور کنید پدر و مادری که نسبت به هم بیاعتماد و بدگمان هستند و درباره بسیاری از اطرافیان خود از بستگان و فامیل گرفته تا همسایهها دید و نگرش مثبتی ندارند و هر اتفاقی را در زندگی، یک بلا و فاجعه و بدبیاری و بدبختی تلقی میکنند، چه الگویی برای اندیشیدن به فرزندان خود میدهند؟ بنابراین مهمترین علت بداندیشی و سوءظن الگوهایی است که غیرمستقیم از سوی والدین به بچه ها منتقل میشود.
بدگمانی؛ تربیتی ناخواسته
گفتیم که یکی از ناهنجاریهای رفتاری که در یک شخصیت سالم جایی ندارد، بدبینی و سوءظن است و اولین و شاید مهمترین دلیل ایجاد آن را پدر و مادر دانستیم که این را به فرزندان خود انتقال میدهند. البته نه این که این بدبینی از طریق وراثت منتقل شود بلکه به این معنا که پدر و مادر با رفتارهای خود چگونه فکرکردن و اندیشیدن را به فرزندان خود یاد میدهند. بنابراین اگر والدین تفکر مثبت و سالمی داشته باشند و سعی در این داشته باشند که هر واقعهای را مثبت تلقی کنند، کودک حسنظن و خوشبینی را میآموزد. در نقطه مقابل آقایی را تصور کنید که در هنگام خرید میوه با بیانصافی و گرانفروشی میوهفروش محله مواجه شده و راننده تاکسی هم از او کرایه بیشتر گرفتهاست. به خانه میآید و با ناراحتی میگوید مردم دزد شده اند!! او این دو اتفاق را تعمیم به همه مردم میدهد و کودکش اینها را بارها و بارها میشنود. کودک میآموزد نسبت به جامعه و مردم بدگمان باشد و رفتارهای اشتباه افراد را به عموم مردم تعمیم دهد. و یا تصور کنید خانمی را که به شوهرش سوءظن دارد که نکند با کسی در ارتباط است. او وقتی به شوهرش زنگ میزند و او تلفن را برنمیدارد یا اشغال است، در مقابل چشمان و گوشهای دخترش شروع به غرزدن میکند و افکار و اندیشههای منفی نگرانکننده و ویرانگر خود را بلند بلند میگوید: زیر سر این مرد بلند شده، حیف من که جوانی خودم را به پای این مرد ریختم، معلوم نیست الان با کیه که تلفن رو برنمی داره و…… کودک همه اینها را میبیند و به خاطر میسپارد. دقت کنید که این دختر بعدها بزرگ میشود و ازدواج میکند. او که در چنین محیطی پر از بیاعتمادی و سوءظن بزرگ شده است، نمی تواند به همسر خود اعتماد کاملی داشته باشد و مدام با ترس و اضطراب و تصورات نگرانکننده خود زندگی میکند. باز هم تاکید میکنیم که والدین اولین و مهمترین گروه تاثیرگذار در خوشبینی و بدبینی هر کس هستند. تاثیرپذیری ما در نوع اندیشیدن و نگرشهای ما از والدین، آنچنان است که برخی سوءظن و بدگمانی را ژنتیکی و کاملا تحت تاثیر وراثت میدانند. در حالی که چنین نیست. خوب اندیشیدن و حسنظن محصول مجاورت با الگوهای صحیح و تمرین مستمر است.