به آکادمی حورایی؛ خوش آمدید...

چرا برخی کودکان دروغ می گویند؟

خواندن این مطلب

9 دقیقه

زمان میبرد!

چرا برخی کودکان دروغ می گویند؟

اگرچه ممکن است این‌طور به نظر برسد که بزرگسالان و کودکان، همه به یک دلیل دروغ می‌‎گویند اما این‌طور نیست و علت دروغگویی کودکان و بزرگسالان متفاوت است. اگرچه ممکن است یک کودک به دلایلی دروغ‌گفتن را شروع کند و پس از آن تا بزرگسالی ادامه یابد و به صورت عادت درآید اما بزرگسالان معمولاً به دلایل عاقلانه‌تری (بخوانید احمقانه‌تری) دروغ می‌گویند.

قبل از هر چیز به سه نکته توجه داشته باشید. اولاً اینکه همه کودکان به یک دلیل دروغ نمی‌گویند و علت عدم صداقت یک کودک با کودک دیگر می‌تواند کاملاً متفاوت باشد. بنابراین لازم است که ما در وهله اول علت دروغگویی را در کودک خود جستجو و پیدا کنیم. دوم اینکه برای بهبود و درمان باید هرچه سریع‌تر اقدام کرد. همچون بیماری‌های جسمی که عدم درمان به موقع می‌تواند هزینه درمان را افزایش و امکان بهبود را کاهش دهد، ناهنجاری‌های رفتاری و شخصیتی هم باید به موقع اصلاح شود. اگر علت دروغگویی بچه‌ها زود شناخته و درمان نشود، به زودی تبدیل به یک عادت جدی و ریشه‌دار می‌‎شود که ریشه‌کن کردن آن دشوار است. سوم اینکه یادمان باشد هیچ کودکی دروغگو به دنیا نمی‌آید و این عمدتاً رفتارهای نادرست والدین است که کودک را به چنین کار زشتی سوق می‌دهد. وگرنه همه کودکان با فطرت پاک خود به دنیا می‌آیند. اگر بخواهیم بسیار خلاصه صحبت کنیم کودکان به پنج دلیل اصلی دروغ می‌گویند:

1-‎دروغگویی والدین:

به طور حتم جدی‌ترین دلیل همین است. شما خوب ‎می‌دانید که کودک قبل از آن‌که به نصایح و تذکرات ما اعتنا کند، نگاهش به رفتار پدر و مادر است. وقتی بچه می‌بیند که پدر و مادرش برای جلب یک منفعت یا دفع یک ضرر، دروغ می‌گویند، می‌آموزد در شرایط مشابه،چنین کند. تصور کنید مادر از آیفون تصویری منزل می‌بیند که همسایه پشت در است و زنگ می‌زند. با صدای بلند(آنچنان‌که کودک می‌‎شنود)، می‌گوید: ای وای باز این همسایه پرحرف آمد. اصلاً از او خوشم نمی‌آید و لحظاتی بعد مادر دم در می‌رود(کودک هم به دنبالش) و خطاب به همسایه می‌گوید: خیلی خوشحال شدم!!! کودک با تعجب به مادر می‌نگرد و با خود می‌گوید او لحظاتی پیش اظهار ناراحتی کرد و اکنون می‌گوید خوشحال شدم؟ وقتی کودک در مقابل چشمان خود و با گوش‌های خود می‌بيند و می‌شنود که والدين برای اين که به سود و منفعتی دست يابند و يا خطری و ضرری را که متوجه آن‌هاست از خود دفع کنند؛ به‌راحتی دروغ می‌گويند، می‌آموزد که می‌تواند در شرايط مشابه دروغ بگويد.

2-‎تکلیف بیش از حد توان:

اما دومين دليل دروغگويی کودک، اين است که به او تکليفی بيش از حد توان داده شود. دقت داشته باشيد که کودک همواره دوست دارد مورد توجه و تاييد شما باشد و پذيرفته و تشويق شود. او خوب می‌داند اگر تکليفی را که به عهده او گذاشته‌ايد خوب و کامل انجام دهد، چنين اتفاقي می‌افتد و در غير اين صورت، مورد سرزنش و مواخذه قرار می‌گيرد و يا دست‌کم، تشويق و تحسين نمی‌شود. حال اگر به کودک، تکليف و مسئوليتی دهيم که بيش از حد توان و حوصله او باشد، برای در امان‌ بودن از سرزنش و مواخذه و برای دريافت تشويق و تحسين، به فکر می‌افتد که دروغ بگويد و کاری را که انجام نداده بگويد انجام دادم. مادری را تصور کنيد که وقتی می‌بيند کودکش تمام اتاق را به هم ريخته، فرياد می‌زند: اتاقت را مرتب کن. همين حالا!! کودک، وقتی به‌هم‌ريختگی و نامرتبی اتاق را می‌بيند، مستاصل می‌شود. او که نسبت به مادرش به مراتب از توان جسمی و حوصله کمتری برخوردار است، اسباب‌بازی‌هايش را به زير تخت هل می‌دهد و لباس‌هايش را در گوشه‌ای پنهان می‌کند که مادر نبيند و وقتی مادرش، او را صدا می‌زند که: اتاقت را مرتب کردی؟ می‌گويد: بله. بنابراين مراقب باشيد که هرگز از کودکتان، کاری را نخواهيد که در توانش نيست. قبل از هر چيز حجم کار و توان او را بسنجيد. اگر توان او بيش از حجم و اندازه کاری باشد که از او خواسته‌ايد، او ترغيب می‌شود که آن کار را هر چه سريع‌تر انجام دهد و پاداش و توجه و تحسين شما را دريافت کند. ضمن اين که او احساس می‌توانم و اعتماد به نفس هم پيدا می‌کند و دليلی برای دروغ‌گفتن نمی‌بيند و اگر حجم کار زياد است يا از او بخواهيد بخشی از کار را انجام دهد و يا بگوييد: بيا با هم اين کار را انجام دهيم. مجددا تاکيد می‌کنيم که اگر می‌بينيد کودکتان، الان خسته است و يا اين لحظه کم‌حوصله است، تکليفی را که از او می‌خواهيد يا به تعويق بيندازيد يا مختصرترش کنيد تا او به فکر دروغ هم نيفتد.

3-‎ترس از تنبیه و مجازات:

اول اين‌که دروغگويی والدين سبب می‌شود کودک از آن ها الگو بگيرد و در شرايط مشابه دروغ بگويد و دوم اين که اگر به کودک تکليفی بيش از حد توانش بدهيم، او برای گرفتن تاييد و تحسين ناشی از انجام تکليف، به فکر می‌افتد که دروغ بگويد و کار انجام نداده خود را بگويد انجام داده‌ام و يا کار را به قولی ماست‌مالی و سرهم‌بندی کند و وانمود کند که کامل و تمام انجام داده است. اما سومين علت دروغگويی کودکان، ترس از تنبيه و مجازات است. بچه‌ها از اين که با داد و فرياد و خشم و تندی و کتک والدين، مواجه شوند به‌شدت وحشت دارند و اگر احساس کنند برملاشدن يا اعتراف به خطا، منجر به تنبيه و مجازات جدی می‌شود، به فکر می‌افتند که راستش را نگويند و با دروغ خود را از اين مصيبت بزرگ!! نجات دهند. تصور کنيد: فرزند هنگام بازی شيشه را می‌شکند. پدر به خانه می‌آيد و می‌پرسد: چه کسی شيشه را شکسته؟ کودک می‌گويد: من. پدر يکباره فرياد می‌زند و با پرخاش و توهين او را مورد تهاجم قرار می‌دهد. چند روز بعد کودک دوباره شيشه‌ای را می‌شکند. پدر به خانه می‌آيد و رو به فرزندش با تندی می‌پرسد: اين شيشه را دوباره تو شکستی؟ کودک که هنوز خاطره چند روز پيش فراموشش نشده می‌گويد: من نشکستم. نمی‌دانم کار چه کسی بوده! ممکن است بگوييد: تنبيه برای کودک لازم است. اگر به خاطر ترس از دروغگويی بچه، او را تنبيه نکنيم پس او را چگونه تربيت کنيم تا پس از اين بيشتر مراقب رفتارش باشد. پاسخ اين است که تنبيه را به عنوان يک ابزار تربيتی موثر می‌دانيم. منتهی بايد دقت کنيد:

1-تشويق بر تنبيه بايد بسيار بسيار غلبه داشته باشد.

۲- کارهای سهوی و غيرعمد، هرگز نبايد مورد سرزنش و مواخذه قرار گيرد و يا با تنبيه پاسخ داده شوند.

۳- در صورت انجام يک کار خطای عمدی، تنبيه لازم است اما عمدتا بايد به صورت محروم‌سازی باشد. يعني از چيزی که موردعلاقه‌اش است، او را برای مدت کوتاهی محروم کنيد. يادمان باشد هيچ کودکی دروغگو به دنيا نمی‌آيد. اين رفتارهای ماست که کودک را به دروغگويی وامی‌دارد. هر چه بيشتر بچه‌ها را تنبيه بدنی کنيم و يا حتی تهديد کنيم و بر سر او داد و فرياد کنيم، شيطان به او بيشتر طمع می‌کند که با دروغ خود را نجات دهد.

4-تحقیر و تمسخر:

چهارمین دلیل دروغگویی بچه‌‌ها، تحقیر و مسخره‌شدن است. کودکی که شخصيتش به‌خصوص در خانه تحقير می‌شود و مورد توهين و تمسخر قرار می‌گيرد، سعی می‌کند با دروغگويی برای خودش، شخصيت‌سازی کند. اين موضوع خصوصا در اواخر دوران کودکی و دوره نوجوانی شدت می‌گيرد. در چنين شرايط سنی، کودک يا نوجوان به طور ويژه دوست دارد شخصيتش پذيرفته، تاييد و تکريم شود. او تمايل دارد گذر او از کودکی، تاييد شود و او را به‌عنوان يک فرد راه‌يافته به حوزه بزرگسالی قبول کنند. حال اگر در اين دوران که او به‌شدت به احترام و تکريم شخصيت نياز دارد و به دنبال مقبوليت است، مورد تحقير، مسخره و توهين قرار گيرد، به‌طور جدی به‌هم می‌ريزد. وقتی پدر او را تنبيه می‌کند، مادر به او ناسزا می‌گويد و خواهر و برادرهای بزرگ‌تر مسخره‌اش می‌کنند او به دنبال اين می‌رود که شخصيت آسيب‌ديده خود را تا حدی ترميم کند و متاسفانه او به زودی درمی‌یابد که با دروغ می‌توان به اين هدف دست يافت. بنابراين در مدرسه يا نزد دوستان و همبازيانش، از خود و خانواده‌اش به گونه‌ای صحبت می‌کند که مورد توجه و احترام قرار گيرد. او در مورد موقعيت شغلی، مالی و اجتماعی خانواده‌اش دروغ می‌گويد و تاسف‌بارتر اين که پس از مدت کوتاهی متوجه می‌شود هر چه دروغ‌های کلان‌تر و بزرگ‌تری بگويد، توجه و احترام بيشتری نصيبش می‌شود. اساسا يادتان باشد که هر چه به کودک توهين و بی‌احترامي شود، زمينه رفتارهای ناهنجار برای شخصيت‌سازی بيشتر می‌شود و دروغ شايد دم‌دست‌ترين گزينه و البته اولين پيشنهاد شيطان باشد. اگر می‌خواهيد کودکتان، بعدها در نوجوانی و جوانی به رفتارهای غيراخلاقی تمايل نشان ندهد و خصوصا اگر می‌خواهيد فرزندی راستگو داشته باشيد، مراقب باشيد به او توهين نکنيد. از تحقير و تمسخر او به شدت پرهيز کرده و شخصيت او را تکريم کنيد.

5-بی‌اعتنایی و کم‌توجهی:

کودکان تشنه محبّت و تأییدند. هم‎چون شخصی که در بیابانی راه خود را گم کرده و آبی ندارد و از عطش می‌سوزد، کودک عطش محبّت دارد. او تمایل دارد مدام موردتوجه باشد، گاهی این توجه به این است که حرف‌های او را مشتاقانه گوش دهیم، گاهی همبازی‌اش شویم، گاهی در آغوشش بگیریم و دست نوازش روی سر او بکشیم. آنچه کودک را به شدّت دچار بحران و التهاب درونی و وجود و خاطر او را آشفته و پریشان می‌کند، این است که احساس کند به او توجه نمی‌‎شود. دقت داشته باشید که کودک هرگز با این بی‌‎توجهی کنار نمی‌آید و آن را به‌عنوان یک مسئله غیرقابل‌حل نمی‌پذیرد بلکه به هر کاری دست می‌زند تا به او توجه شود. سر و صداکردن، لجبازی، مخالفت، فریاد کشیدن، قشقرق به‌پاکردن و… همه از جمله کارهایی است که کودک برای جلب‌توجه به آن‎ها متوسل می‌شود. امّا یک کار دم‌‎دستی و سهل‌الوصول هم همین است که دروغ بگوید. تصور کنید شما به خانه می‌آیید و کودکتان می‌خواهد اتفاقی را که در مدرسه رخ داده، با آب‌وتاب برایتان تعریف کند. اما شما به دلایل مختلف حوصله گوش‌دادن ندارید. یا خسته شده‌اید، یا حرف‌های او تکراری است، یا آن را کم‌اهمیت می‌دانید و یا به هردلیل دیگر بی‌توجهی می‌کنید. او احساس می‌کند که برای جلب توجه شما، باید جاذبه کلامش را بالا ببرد. بنابراین به ذهنش می‌آید اگر به اتفاقی که رخ‌داده کمی چاشنی دروغ را اضافه کرده و مبالغه کند، شما بیشتر گوش می‌دهید و کار تا به آن‌جا پیش می‌رود که او داستانی را که اصلاً واقعیت ندارد برای شما بیان می‌کند. مثلاً می‌گوید در مسیر آمدن به منزل دیده است دو ماشین به‌شدت با هم تصادف کردند و سه کشته و پنج زخمی داشته که  حال دو تن از آنها به‌شدت وخیم است و … .

نکته قابل‌توجه آن است که همه این دلایل پنج‎‌‌گانه دروغگویی بچه‌ها یعنی:

1-‎دروغگویی والدین

2-تکلیف بیش از حد توان

3-‎ترس از تنبیه و مجازات

4-‎تحقیر و تمسخر

5-‎کم‌اعتنایی و بی‌توجهی

به رفتار والدین برمی‌گردد. یعنی فرزند دروغگو محصول یک تربیت ناصحیح و رفتارهای نادرست پدر و مادر است و برای اصلاح کودک و عدم صداقت او باید از خودمان شروع کنیم. باید به عنوان والدین جداً تصمیم بگیریم و با تلاش و جدیت، تغییری جدی در رفتار خود ایجاد کنیم تا نتیجه‌ای متفاوت بگیریم و فرزندانی راستگو و باصداقت داشته باشیم.

دیدگاه کاربـــران
فاقد دیدگاه
دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است. اولین دیدگاه را شما بنویسید.
ثبت دیدگاه