نقش تاثیرگذار تلقین
سالها پيش، يک زندانی از ندامتگاهی در روسيه متواری شد. پليس روسيه او را تعقيب كرد و در این تعقیب و گریز، زندانی به ايستگاه قطار رسيد. قطاری داشت به راه میافتاد و زندانی فراری بلافاصله سوار قطار شد. در انتهای راهرو به داخل يكی از واگنها رفت و در را به روی خود بست. پليس او را گم كرد و قطار سرعت گرفت و رهسپار مقصد شد. زندانی فراری هنوز نفسی به راحتی نكشيده بود كه متوجه شد آن واگنی كه به داخلش پريده بود، سردخانه است!
بسيار وحشت كرد! اگر تا فردا صبح آنجا میماند قطعاً يخ میزد و میمرد. سعی كرد در را باز كند و بيرون برود، ولی در از داخل باز نمیشد. وحشتش بيشتر شد. در دل گفت، اينجا تا صبح از سرما میميرم.
سعی كرد با تحرک و ورزش بدنش را تا صبح گرم نگه دارد، اگرچه چندان اميدی نداشت. شروع كرد به تند راه رفتن داخل واگن. در این بین، هر ساعت با قلم و كاغذی که از قبل در جیب داشت حالات خود را مینوشت.
یادداشتهایی كه از او بهجا مانده چنین است:
ـ داخل سردخانه قطار گير كردهام. خيلی میترسم. تا صبح يخ میزنم.
ـ دارم ورزش میكنم تا بدنم را گرم نگه دارم.
ـ خسته شدهام؛ يک ساعت است که دارم اينجا راه میروم و بالا و پایين میپرم.
ـ ديگر نمیتوانم. نشستهام و بدنم را تكان میدهم. خيلی سردم شده!
ـ دارم يخ میزنم. بدنم كرخت شده.
ـ پلكهام سنگين شده، احساس میكنم بدنم دارد مثل چوب، سفت میشود.
ـ دستانم خشك شده… ديگر نمیتوانم بنويسم…
فردا صبح قطار به مقصد نهایی رسید. مأموران قطار وقتی در واگن سردخانه را باز كردند با مردی مواجه شدند كه كف واگن افتاده بود و جان داده بود. اما نكته شایان توجه اين بود كه سردخانه خاموش بود! بله، خاموش! او فقط از هول و هراس اينكه، «اينجا سردخانه است و من بهزودی يخ میزنم» مرده بود. او آنقدر به خود تلقين کرده بود که از سرما میمیرد و چنان از مرگ ناشی از سرما وحشت داشت، كه جان داد. نقش تلقين بسيار مهم است؛ چه تلقين مثبت و چه تلقين منفی. بخش قابل توجهی از رشد و پيشرفت ما يا افت و تنزل ما، در هر زمينه، به تلقينهای مثبت و منفی ما وابسته است. اثر تلاشها و تمرينها برای افزايش اعتمادبهنفس، با تلقين مثبت دوچندان میشود و براثر تلقين منفی، كمفایده و حتی بیفايده میشود. زیرا تلقين و بيان جملههای تأكيدی، چه مثبت و چه منفی، ضمير ناخودآگاه ما را تحت تأثير قرار میدهد.
تلقين مثبت
اعتماد به نفس، مستلزم داشتن باور و احساسِ «میتوانم» است؛ بنابراين اين توانايی را در طول روز بارها و بارها به خود تلقين كنيد. مدام با خود بگویيد كه میتوانيد موفق شويد. هر روز آن احساس توانمندی را كه مدنظر داريد، به خود تلقين كنيد:
من اعتماد به نفس دارم و هر روز اعتماد به نفسم بيشتر و بيشتر میشود.جرأت و شهامتم لحظه به لحظه بيشتر میشود.
من میتوانم بهراحتی با ديگران ارتباط برقرار كنم.
من میتوانم جلوی جمع، با تسلط و آرامش صحبت كنم و اين توانايیام رو به افزايش است.
من میتوانم بر خشمم غلبه كنم و ارادهام در این زمینه روزبهروز بيشتر و قویتر میشود.
من میتوانم روی پای خودم بايستم و مستقل باشم.
من میتوانم…
برای خود، براساس نيازها و خواستههايتان، جملات مثبت و عبارات تأكيدی گزينش كنيد و هر روز آنها را تكرار كنيد.
در بيان جملهها و تلقينات مثبت دقت كنيد كه به واژههای منفی اشاره نشود. به عبارت دیگر، خواستههای خود را بهصورت «اثباتی» مطرح کنید نه «سلبی»؛ مثلاً نگویيد: «من بههیچوجه خجالتی نيستم و دچار اضطراب نمیشوم.» بلكه بگویيد: «من میتوانم با ديگران در کمال تسلط و آرامش ارتباط برقرار كنم.»
تلقين منفی
مهمتر از پرداختن به تلقینات مثبت، اين است كه از تلقين منفی بپرهیزیم. البته بدیهی است كه هيچوقت با خود نمیگوییم: «بسیار خوب، حالا که فرصت هست بنشينم و به خودم تلقين منفی كنم»! اما در طول روز، ناخودآگاه حرفها و جملههای منفی را به خود تلقين میكنيم.
وقتی مدام بگویيد: «اين كار، کارِ من نیست… نمیتوانم از پس اين كار بربيايم… نمیتوانم…»، در عمل هم اين حرفها بر توانايی شما اثر منفی میگذارد.
شما بايد در طول روز بسيار مراقب باشيد كه در مورد خودتان، ظرفیتها و توانايیهايتان حرف منفی نزنيد. در اینجا به نمونههايی از تلقينات منفی اشاره میکنم:
ـ وقتی میخواهم جلوی جمع حرف بزنم، به تتهپته میافتم!
ـ هروقت میخواهم با رئیسم/ معلمم/ استادم… حرف بزنم، هول میشوم!
ـ وقتی قرار باشد تنها به ميهمانی بروم، میمیرم و زنده میشوم.
ـ این کارها کارِ من نیست.
ـ میدانم حتماً خرابكاری میكنم.
ـ رویم نمیشود اين جنس را پس بدهم.
ـ هروقت تنهايی به خريد میروم سرم کلاه میگذارند.
ـ تصميم گرفتن برایم سخت است.
ـ من همینم که هستم!
ـ دست خودم نیست؛ از کوره درمیروم!
ـ من نمیتوانم اين وضعيت را تحمل كنم.
و…
اینها و بسیاری دیگر از تلقینات منفی (که گاه جنبههای پنهانتر و پیچیدهتر دارند) موانع ذهنی و عینی برای تقویت و تحکیم اعتماد به نفس بهشمار میآیند که باید آنها را شناسایی و از بر زبان آوردن آنها و فکر کردن دربارهشان پرهیز کرد.
تصور كنيد كه میتوانيد
شايد با اين توانمندی ذهن آشنا باشيد: ذهن انسان بين تجربههای خيالی و واقعی تفاوتی قائل نمیشود و به همین دلیل، تجربههای خيالی بر تجربههای واقعی اثرگذار است. تصويرسازی ذهن و نقش آن در اتفاقات بيرونی، امروزه يكی از شگفتيهای عالم خلقت به شمار میرود.
اگرچه در اين زمينه پژوهشها و مطالعات فراوانی شده و دانشمندان و روانشناسان بهنام در اینباره كتابها نوشتهاند، این ویژگی ذهن همچنان بهعنوان نكتهای پيچيده و عجيب مطرح است. تصور كنيد يك ليموترش آبدار را برمیداريد و روی تختهای میگذاريد. سپس چاقويی بسيار تيز برمیداريد و روی ليموترش قرار میدهيد و با فشار دست، ليمو را نصف میكنيد. این ليموترش چنان پرآب است كه بخشی از آب آن روی تخته میريزد. يكی از دو نيمه آن را برداريد. دهانتان را باز كنيد. ليموترش را بين دندانهای بالا و پایین قرار دهيد. برای مکیدن آب آن آمادهاید؟…
میبينيد؟! عجيب است، همين تجربه خيالی دهان شما را پر آب كرد!
اگر میخواهيد اعتماد به نفس داشته باشيد، مدام تصور كنيد بهراستی شخصی هستيد كه اعتمادبهنفس از سرتاپایش میبارد. مجسم کنید بهراحتی با ديگران ارتباط برقرار میكنيد؛ بسيار آرامش داريد و بر خود مسلط هستید؛ مقابل جمع ايستادهايد و بهشیوایی سخنرانی میكنيد؛ ديگران مشغول تشويق و تحسين شما هستند.
ببينيد كه همه از اعتمادبهنفس شما تعريف میكنند. خودتان را در همان موقعيتهايی كه پيش از اين مضطربتان میکرد تصور كنيد. درحالیكه بسيار آرام هستيد و سرشار از اعتماد به نفس.
سعی كنيد در طول روز اين تصاوير ذهنی را بارها و بارها تكرار كنيد. هرچه اين تصورات دقيقتر و شفافتر باشد، نتيجه بهتری میگيرید. حتی در خيال و تصورتان با کسانی که از آنان تقاضایی دارید (یا شما را آزردهاند و میخواهید این را بازتاب دهید) صحبت كنيد، با جرأت و شهامت. وقتی اين تصاوير ذهنی مثبت بارها و بارها تكرار شود، در شرايط واقعی ذهن شما چنين میپندارد كه قبلاً همين صحنه را با تسلط و آرامش كامل تجربه كرده و موفق بوده است و همين، كار را برای شما راحت میكند و به شما احساس «میتوانم» میدهد. مثلاً تصور كنيد قرار است حدود ده روز ديگر برای جمع کثیری صحبت كنيد. از امروز تا روز موعود، مدام خود را تصور كنيد كه جلوی جمع ايستادهايد و همه مجذوب صحبتهای شما شدهاند و شما در نهايت آرامش و با بيانی شیوا و رسا، مشغول به صحبت هستيد و درنهايت با تشويق حضار مواجه میشويد. اين تصوير ذهني را بارها و بارها تكرار كنيد. ده روز بعد وقتی در عالم واقع روی سکوی خطابه قرار میگیرید، ذهن شما تاحدی گمان میكند قبلاً همینجا صحبت كردهايد و البته بسيار هم موفق بودهايد. حالا باور ذهنی شما اين است كه اگر قبلاً توانستهايد، پس باز هم میتوانيد. آنچه خطرناک است و متأسفانه شيوع دارد، اين است كه شخص هر روز تصور میكند شكست خورده است. يعنی از الآن تا ده روز بعد كه قرار است مقابل جمع صحبت کنید، با خود بگویید و تصور كنید: «نكند تُپُق بزنم… نكند حرفم يادم برود… نكند نتوانم منظورم را درست تفهیم كنم… نكند…» درواقع وقتی درباره شكست فكر میكنيد و شكست را تصور میكنيد، در جهت تحقق شکست عمل میكنيد. ده روز بعد وقتی مقابل جمع میايستید، ذهن شما گمان میكند قبلاً اينجا صحبت كردهايد و البته افتضاح به بار آوردهايد. برای همين اضطرابتان دوچندان میشود. بنابراين باید مراقب تصورات خود باشيم.
تصور موفقيت يعنی افزايش احتمال موفقيت و تصور شكست يعنی افزايش احتمال شكست.