داشتن هدف، یک ضرورت
اولین نکتهای که در این بحث مطرح است توجه به لزوم داشتن هدف در زندگی است. دقت داشته باشید که داشتن هدف در زندگی هرگز یک ترجیح نیست بلکه یک الزام و ضرورت است. شما در هر شرایط، موقعیت و سن و سالی که هستید باید هدف داشته باشید. اینکه شما نوجوانی پانزده ساله و محصل هستید، خانم خانهدار، راننده تاکسی یا کارمند بازنشسته هستید و یا اکنون هفتادمین سال زندگی خود را تجربه می کنید، هیچ تفاوتی نمیکند. در هر صورت باید هدفمند باشید. بخش عمدهای از زندگی، شور و اشتیاق و انگیزه تلاش و حرکت به داشتن هدف وابسته است. همان طور که داشتن هدف در انسان تولید انگیزه و نشاط میکند، هدف نداشتن نیز باعث بسیاری از کسالتها، رخوتها، افسردگیها، وسواسها و افکار مزاحم و منفی است. تصور کنید که شما میخواهید به یکی از شهرهای ایران سفر کنید و مشخصاً فردا شب باید در شهر مقصد باشید. همین عاملی میشود که شما به تکاپو بیافتید، برنامهریزی کنید، لوازم سفر را مهیا کنید و حرکت کنید. تحقیقات نشان داده است 97% مردم جهان هدف ندارند. اگرچه ممکن است خود اینطور گمان نکنند. شاید در نگاه اول اینطور به نظر برسد که این آمار تا حدودی بدبینانه و غیرواقعی است اما متأسفانه واقعیت دارد و غالب مردم هدف ندارند. خیلیها اینطور گمان میکنند که همین که به کاری مشغول هستند نشانه هدفدار بودن آنهاست. در صورتی که حرکتهای روزانه و اشتغالات روزمره هرگز به این معنا نیست. اینکه شما هر روز به دانشگاه میروید و مشغول تحصیل هستید یا اینکه دبیر یک دبیرستان یا مدیر یک شرکت هستید و یا اینکه در خانه به تربیت فرزند و همسرداری مشغول هستید، هرگز به معنای هدفدار بودن شما نیست. هدف موضوعی مشخص، روشن، دقیق و واضح است که قصد دارید تا یک سال، دو سال، و تا پنج سال آینده به آن برسید. اگر شما خود را فردی با هدف در زندگی میدانید، اکنون قلم و کاغذی بردارید و صریح و مشخص اهداف یک ساله، دو ساله و پنج ساله خود را بنویسید.