به آکادمی حورایی؛ خوش آمدید...

به خودتان برچسب منفی نزنید

خواندن این مطلب

5 دقیقه

زمان میبرد!

به خودتان برچسب منفی نزنید

چند سال پیش، مدیران یکی از شرکت‌های معتبر غربی، با معضلی مواجه شدند: یکی از کارخانه‌های تحت پوشش شرکت، با وجود درست و منظم‌بودن جریان تولید و فروش، بازدهی منفی داشت و به جای سود، زیان می‌‎داد.

بررسی‌های اولیه نشان داد بخش عمده این خسارات، ناشی از « کم‌دقتی» کارگرانی است که در این کارخانه مشغول‌‎اند. بر این اساس، مدیران شرکت تصمیم گرفتند تدبیری اتخاذ کنند که دقت کارگران را افزایش دهند تا نشاط و روحیه کاری آن‌ها افزایش یابد و تقویت شود و کار را با دقت و تمرکز بیشتر انجام دهند. اما پس از عملی‌کردن این طرح، در کمال تعجب دیدند در روند کار تغییر محسوس و قابل ملاحظه‌ای رخ نداد و «کم‌دقتی » کارگزان هم‌چنان به قوت خود باقی است. ضمن این‌که این افزایش حقوق، فشار مالی بیشتری به نقدینگی کارخانه وارد آورد. مدیران شرکت مزبور پس از شکست این طرح از یک گروه روان‌‎شناس کمک گرفتند که البته نتایجی بسیار درخشان داشت.

بررسی‌های اجمالی نشان داد بخش اعظم کارگران، خود را افرادی بی‌ارزش و کم‌لیاقت می‌دانند. در واقع، «خودانگاره»‎ی آنان، یعنی ذهنیت ایشان نسبت به جایگاه شغلی و اجتماعی و انسانی‌شان، منفی ، متزلزل و مخدوش بود و اغلب آنان تصویر ذهنی مثبتی از خود نداشتند. البته برخورد بد و سودجویانه مدیران و سرپرستان کارخانه نیز مزید بر علت بود. گروه روان‌شناس پس از توجیه مسئولان کارخانه برای بهبود روابطشان با کارکنان، تصمیم گرفت جلسات متعددی با کارگران برگزار کند.

در این جلسات به کارگران اهمیت کار و ارزشمندبودن محصول تفهیم شد و آن‌‎ها متوجه این حقیقت شدند که بقا و پیشرفت کار وابسته به آن‌‎هاست. در اقدام بعدی، برای تمام کارکنان اعم از مدیر، سرپرست و کارگر، روپوش‌هایی متحدالشکل تدارک دیدند و به تمام ایشان عنوان «افزارمند» دادند. تمام تلاش روان‌شناسان در این جهت بود که آن‌‎ها خود و کارشان را ارزشمند بدانند و تصویر ذهنی‌‎شان نسبت به خودشان «مثبت» شود. این احساس و روحیه خوب، به‌‎طور غیر مستقیم، دقت آن‌ها را افزایش داد و مشکل تا حد بسیار زیادی حل شد. بعدها بررسی نمودارها و آمارهای مربوط به عملکرد واحدهای مختلف کارخانه نشان داد هرچه از فعالیت روان‌شناسان برای پی‌‎ریزی «خودانگاره مثبت» در میان کارکنان می‌گذشت، بازده کارخانه بالاتر می‌رفت.

حالا، جا دارد بپرسیم تصویر ذهنی شما از خودتان چیست؟

کم‌‎حافظه؟ حواس‌‎پرت و گیج و دست‌وپاچلفتی؟ بدشانس و پیشانی‌‎سیاه و بخت‌برگشته‎؟ یا بی‌‎اراده و بی‌لیاقت و بدون اعتمادبه‌نفس؟!

قطعاً در چنین بستر و فضای ذهنی، نمی‌‎توان انتظار هیچ رشد و پیشرفتی داشت. قبل از شروع تمرینات اعتمادبه‌نفس باید تصویر ذهنی و تلقی شما از خودتان به‌طور جدی و در جهت مثبت تغییر کند. تا این تصور ذهنی دگرگون نشود، میزان اعتمادبه‌نفستان تغییر نخواهد کرد.

لطفاً تعمیم ندهید.

عوامل متعدد به مرور باعث شده خودانگاره ما مثبت نباشد؛ شاید یکی از مهم‌ترین آن‌‎ها «تعمیم دادن» باشد. ذهن ما تمایل دارد وقایع پیرامونش را تعمیم دهد و آن را به‌صورت یک قانون کلی درآورد.

این پدیده، سبب قضاوت غیرمنصفانه و ناعادلانه می‌شود، چه در مورد دیگران چه در مورد خودمان. مثلاً وقتی در بدو ورودمان به شهری، راننده‌ای که ما را از فرودگاه (یا ایستگاه راه‌آهن یا پایانه مسافری) به هتل می‌رساند منصفانه رفتار نمی‌کند و زیاد کرایه می‌گیرد، این تخلف را تعمیم می‌‎دهیم و می‌‎گوییم راننده تاکسی‌های این شهر(یا بدتر: تمام مردمش) بی‌‎انصاف‌‎اند!

تا می‌‎شنویم مردی به همسرش خیانت کرده، می‌گوییم مردها همه این‌طوری هستند! تا شلوارشان دوتا می‌شود به فکر هوس‌‎بازی می‌افتند!

همین‌که به گوشمان می‌رسد دختری که نامزد یکی از اقوام یا آشنایان بوده نامزدی‌اش را به بهانه پایین‌بودن مهریه به‌هم‌زده، داد سخن می‌دهیم که زن جماعت وفا ندارد؛ دخترهای این دور و زمانه فقط دنبال پول‌اند! اگر از دو سه نفر روحانی، رفتار نادرستی دیده‌ایم یا درباره‌شان حرف و سخن ناصوابی شنیده‌ایم، می‌گوییم همه آخوندها همین‌‎طوری هستند! همین قضاوت غیرمنصفانه و عادت تعمیم‌دادن، درباره خودمان هم مشکل‌ساز می‌شود. مثلاً وقتی چندبار پیش می‌‎آید که چیزی را به خاطر نمی‌آوریم، می‌گوییم: «من کلاً گیجم! وضع حافظه‌ام خراب است!» این در صورتی است که قطعاً آن‌چه از صبح تا شب به خاطر آورده‌اید، به‌مراتب بیش از آن‌چه به یاد نمی‌آورید بوده است.

اگر گاهی وقایعی رخ می‌دهد که موافق میل ما نیست، می‌گوییم: «هرچه سنگ است، مال پای لنگ من بدبخت است!»

اگر گاهی نتوانسته‌ایم بر خشم خود غلبه کنیم، می‌گوییم:«من کلاً آدم عصبی‌ای هستم! وقتی از کوره در می‌روم دیگر نمی‌‎توانم جلوی خودم را بگیرم!»

به همین ترتیب، اگر در برخی شرایط خاص، دچار فقدان یا کمبود اعتمادبه‌نفس می‌شویم، در نهایت بی‌انصافی می‌گوییم:«من سر سوزنی اعتمادبه‌نفس ندارم!»

پیش از هر کار، باید این قضاوت‌های بی‌جا و این تعمیم‌های بی‌مورد را کنار بگذاریم و این عادت را در خود اصلاح کنیم. وقتی در مواجهه با موقعیتی احساس می‌کنیم به حد کافی اعتمادبه‌نفس نداریم، باید با رویکردی واقع‌‎بینانه(نه منفی‌بافانه) بگوییم: «در برخی شرایط و موقعیت‌ها، اعتمادبه‌نفسم خدشه‌دار می‌شود. مثلاً درگفتگو با یک یا چند نفر اعتمادبه‌نفس کافی دارم، ولی وقتی می‌خواهم برای یک جمع کثیر صحبت کنم، اعتمادبه‌نفسم رنگ می‌بازد.»

اگر تاکنون با این قبیل قضاوت‌های غیرمنصفانه درباره خود، به خودتان برچسب «بی‌ارادگی» و «بی‌لیاقتی» و «بی‌‎بهرگی از اعتمادبه‌نفس» زده‌اید، لطفاً این برچسب‌ها را بکنید و درباره خودتان عادلانه قضاوت کنید.

شما«خنگ» یا «گیج» نیستید، بلکه در موارد معدودی دچار اضطراب بی‌مورد شده‌اید که البته قابل اصلاح است.

شما «عصبی» نیستید؛ اگرچه گاهی نتوانسته‌اید بر خشم خود غلبه کنید.

شما«سیاه‌بخت» نیستید؛ بلکه گاهی به دلیل کوتاهی در انجام وظیفه یا رعایت نکردن قوانین حاکم بر هستی،  به نتایج مورد نظر دست نیافته‌اید.

اگر خوب فکر کنید می‌‌بینید گاهی هم موفق بوده‌اید؛ در تک‌‎تک زمینه‌هایی که خود را در آن ناکام و ناتوان می‌‎پندارید.

دیدگاه کاربـــران
فاقد دیدگاه
دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است. اولین دیدگاه را شما بنویسید.
ثبت دیدگاه