به آکادمی حورایی؛ خوش آمدید...

برای تغيير، فريب تشويق‌های ديگران را نخوريد.

خواندن این مطلب

3 دقیقه

زمان میبرد!

برای تغيير، فريب تشويق‌های ديگران را نخوريد.

کامران اصلاً اعتماد‌به‌نفس نداشت، بسيار کم‌رو و خجالتی بود. غالباً در جمع، حرف نمی‌زد و بيشتر شنونده و نظاره‌گر ديگران بود. نمی‌توانست به ديگران «نه» بگويد و يا از حق خود دفاع کند. می‌گفت برای درمان کم‌رويی و بهبود اعتماد به نفسش کتاب‌های زيادی خوانده و مشاوره‌های فراوانی گرفته، اما هيچ‌کدام مؤثر واقع نشده است. ادعايش اين بود که اين کم‌رويی خصلتی ژنتيکی و مادرزادی است و اصرار داشت که تغيير برای من غيرممکن است. هر چند خودش از اين رفتارش به حسب ظاهر ناراحت بود، اما بستگان و دوستان و اطرافيانش نظر ديگری داشتند. همه درباره او اين‌طور قضاوت می‌کردند که: «چقدر مؤدب، باحيا، باشخصيت و آقاست! و تا چه اندازه محجوب و سربه‌زير است!» و اين حرف‌ها هميشه در گوش او بود. نادر بسيار ولخرج بود. حقوق يک‌ماهه خود را ظرف چند روز خرج مي‌کرد و پس از آن بسيار به رنج و زحمت می‌افتاد تا جایی که مجبور به گرفتن قرض و مساعده می‌شد. جالب اين‌جا بود که او برای شخص خودش چندان خرجی نمی‌کرد و عمده آن‌چه هزينه می‌کرد برای دوستان و اطرافيانش بود. در هر مناسبت کوچک و بزرگی برايشان کادو و هديه می‌خريد و برای خريد اين‌ها هرگز دلش به کم، راضی نمی‌شد. بدون توجه به وضعيت مالی خود دوست داشت بهترين‌ها و زيباترين‌ها را برای آن‌ها بخرد. می‌گفت من نمی‌توانم تغيير کنم و اين عادت در من شکل گرفته است. با آن‌که خودش بسيار در رنج و زحمت بود ولی از نظر رفقايش فردی بسيار دست‌ودلباز، باسخاوت و بامعرفت بود! و روزی نبود که به اين خاطر تحسين نشود. مريم دچار وسواس تميزی بود. از صبح که بلند می‌شد به جان در و ديوار می‌افتاد تا آن‌ها را بشويد و تميز کند. مدام مشغول شست‌وشو و تميزکردن بود. با آن‌که همه جا را همين ديروز شسته بود اما باز فردا آرام و قرار نداشت. تا دوباره همه‌جا را جارو نمی‌کرد و دستمال نمی‌کشيد آرام نمی‌گرفت. اگرچه خودش بسيار در رنج بود و کمردرد و پادرد امانش را بريده بود، اما می‌گفت: چکار کنم نمی‌توانم تغيير کنم! و اگر اين‌طور عمل نکنم عصبی می‌شوم. اما نظر ديگران اين بود که مريم خانم بسيار تميز و پاکيزه و کدبانوست! می‌گفتند خانه‌اش مثل دسته گل است! و پيش‌رو و پشت‌سر بسيار تحسينش می‌کردند. اما به راستی چرا کامران نمی‌توانست کم‌رویی‌اش را کنار بگذارد و به رنج خجالتی‌بودنش پايان دهد! چرا نادر ولخرج بودنش را که تا اين اندازه موجب اذيتش شده بود اصلاح نمی‌کرد؟ و چرا مريم وسواسش را کنار نمی‌گذاشت؟! پاسخ اين است که اين‌ها از تشويق، تحسين و تأييد ديگران، چنان توجه و پاداش کاذبی را دريافت می‌کردند که حاضر به ترک رفتار رنج‌آور خود نبودند. در واقع تأييدی که آن‌ها از رفتارشان می‌گرفتند، چنان برايشان لذت‌بخش بود که رنج‌هايشان را در آن لحظه فراموش می‌کردند و اين همان مانع بزرگی بود که بر سر راه تغييرکردن آن‌ها قرار داشت. آن چيزی که بايد برای تغييرات مثبت خود به آن توجه داشته باشيد، اين است که فريب تشويق‌های ديگران را نخوريد. شما حتي اگر بدترين و زشت‌ترين کارهای اين عالم را انجام دهيد، هميشه متأسفانه کسانی هستند که شما را تأييد می‌کنند و برايتان هورا می‌کشند! آن‌ها ممکن است اخمو بودنتان را اين‌طور تأييد کنند که شما باجذبه و باابهت هستيد! ممکن است کمک نکردن به همسرتان و ابراز محبت‌نکردن به او را اين‌طور تحسين کنند که شما تا چه اندازه مَرديد و مردانگی داريد! حتی ممکن است آن‌ها رفتارهای غيرعاقلانه شما را به حساب شجاعت و دليری شما بگذارند و از اين لحاظ از شما تعريف کنند! بنابراين هميشه به اين دقت کنيد که کدام رفتار درست و معقول است و عقلای عالم آن را تأييد می‌کنند. آن‌ها را انجام دهيد اگرچه از ناحیه اطرافيان تأييدی دريافت نکنيد. در نقطه مقابل آن‌چه را که با تعقل و مشورت دريافتيد که خطاست رها کنيد. هرچند شما را بابت انجامش بسيار تحسين کنند.

دیدگاه کاربـــران
فاقد دیدگاه
دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است. اولین دیدگاه را شما بنویسید.
ثبت دیدگاه