چرا برخی به سوءظن و بدبینی مبتلا هستند؟ ( 2 )
در بخش قبل گفتیم که سوءظن و بدگمانی به عنوان یک ضعف شخصیتی علتهای متفاوتی دارد که مهم ترین علت آن، بدگمانی و بدبینی والدین است که مستقیم و غیرمستقیم به فرزند القا میشود. فرد از کودکی یاد میگیرد که به دیگران و جامعه بدبین باشد و هر واقعه به ظاهر ناگواری را فاجعه و مصیبت تلقی کند. در واقع بدبینی در وهله اول ریشه در تربیتهای ذهنی دارد. آن جا که والدین نه تنها چگونه اندیشیدن و مثبتنگری را به کودک نمیآموزند، بلکه او را در معرض افکار منفی و بدبینانه خود قرار میدهند. اما یکی دیگر از علتهای بدبینی و سوءظن تعمیمدادن است. به این معنا که ذهن انسان در حالت عادی و تربیت نشده خود میل به عمومیت بخشیدن به یک موضوع دارد و وقایع و رفتارهای دیگران را تعمیم میدهد. به عنوان مثال اگر با چند کاسب بیانصاف مواجه شویم، میگوییم همه کاسبها بیانصافند. اگر به واسطه بیدقتی در امر ازدواج گرفتار همسری بداخلاق شدهایم که به قهر و دعوا و حتی طلاق منجر شده، اینها را تعمیم میدهیم و میگوییم کلا مردها(یا زنها) گرگند و همه مردها(یا زنها) چنین و چنانند! حتی گاهی پیش میآید که پسر یا دختر جوانی با یک فرد فرهنگی آشنا میشود که متاسفانه علیرغم ظاهر و جایگاهش رفتار صحیحی ندارد. به جای آن که با خود بگوید او فرد عادلی نیست، آن را به تمام فرهنگیان و کسانی که صاحب این کسوت هستند تعمیم میدهد و از آنها فاصله میگیرد و همین سبب محرومیت و آسیب جدی او میشود. دقت کنید که اگر ما مدام بدیهای یک یا چند نفر از یک قشر، صنف یا گروهی را به کل آن مجموعه نسبت دهیم، آرام آرام دچار بدبینی مفرط و سوءظن میشویم. تا جایی که هر کس به ما نزدیک میشود را فردی خائن، دروغگو، دزد، ریاکار و سوءاستفادهجو فرض میکنیم! و البته این به همه روابط بیرونی ما اعم از خانوادگی، فامیلی، شغلی و دوستانه لطمه میزند. تمرین کنیم بدیهایی را که از رفتار دیگران میبینیم به همه افراد نسبت ندهیم تا دچار بدبینی بیمارگونه نشویم.
خوشبین اما عاقل باشیم
گفته شد که برخی افراد به شکل بیمارگونهای دچار بدبینی هستند و نسبت به اطرافیان خود سوءظن دارند؛ تا جایی که اگر کسی با آنها از سر دوستی درآید و به آنها پیشنهادی دهد، نسبت به او شک و گمان منفی میبرند که فلانی حتما نقشهای در سردارد و قصد سوءاستفاده دارد. ما در همین ستون به برخی علتهای سوءظن و بدگمانی اشاره کردیم. اما امروز میخواهیم این سوال جدی را مطرح کنیم که چرا با همه آثار سوء و پیامدهای منفی که بدبینی دارد، این افراد به سوءظن خود اصرار دارند و چرا با این که در منفی و خطابودن این طرز تفکر هیچ تردیدی نیست، اینها درصدد اصلاح و تغییر خود بر نمیآیند؟ پاسخ این است که متاسفانه این عده سوءظن و بدگمانی خود را نشانه عقل و درایت و تیزهوشی خود میدانند و اگر شما از ایشان بخواهید که نسبت به دیگران حسنظن داشته باشند شما را به سادهاندیشی و کوتهنظری متهم میکنند. اما واقعیت چیست؟ آیا بدبینی کمال عقل است و خوشبینی ضعف عقل؟ باید بگوییم که هرگز چنین نیست. انسان عاقل نسبت به افراد پیرامون خویش، دور یا نزدیک و آشنا یا غریبه باید حسنظن داشته باشد و حتی رفتار و گفتار آنها را حمل بر صحت کند تا جایی که در آموزههای دینی ما آمده است که با نگاه مثبت به رفتارهای ظاهرا خطای دیگران بنگرید و با خود بگویید فلانی نیت خوبی داشته و هرگز منظور بدی نداشته است. اما از آن طرف به این هم توجه داریم که خوشبینی و حسنظن به معنای بیتدبیری و بیاحتیاطی نیست. به عنوان مثال اگر قرار است با کسی در کاری شراکت کنیم در عین حال که نسبت به شریک خود حسنظن داریم و خوشگمانیم، باید رفتارهای مالیمان کاملا عاقلانه باشد. اگر قرار و پیمان مالی با هم داریم آن را کاملا مکتوب و محکم میکنیم و حتی اگر لازم باشد برای این معاهده شاهد میگیریم و کار را پیش میبریم. در صورتی که فرد بدبین از سربدگمانی فراوان خویش اساساً جرات این شراکت را ندارد و از ابتدا طرف مقابل را دزد میانگار.
راه حلی برای درمان بدبینی
یکی از ویژگیهای شخصیت سالم خوشبینی و حسنظن است و کسی که از سلامت رفتاری و فکری برخوردار است، نسبت به اطرافیان و آینده بدبین و بدگمان نیست. برای درمان و اصلاح بدبینی در وهله اول باید بپذیریم که ما کم و بیش به این ناهنجاری مبتلا هستیم و اگر گفتار و رفتار روزانه خود را به دقت بررسی کنیم متوجه میشویم که درباره دیگران چندان ذهنیت مثبتی نداریم. اما قدم بعدی که در واقع مهمترین اقدام برای درمان بدبینی است، آن است که حمل بر صحت را تمرین کنیم. یعنی این که ذهن خود را وادار کنیم که رفتار دیگران را حمل بر درستی و خوبی کند و اگر جز این عمل کردیم و به دیگری گمان بد بردیم خود را مواخذه کنیم. به عنوان مثال شما از یکی از دوستانتان که قبلاً بسیار به او محبت کردهاید، تقاضای مبلغی به عنوان قرض میکنید. ولی او بلافاصله به شما پاسخ منفی میدهد که ندارم. اینجا ممکن است بلافاصله ذهن انسان به این سمت و سو برود که او پول دارد ولی نمیدهد. او خسیس است و نمک نشناس. اینجا همان جایی است که باید حمل بر صحت کنیم و به خود نهیب بزنیم که چرا اینگونه فکر میکنم؟ شاید واقعا پولی ندارد، شاید هم برای یک امر ضروری خودش نیاز دارد. و در مثالی دیگر تصور کنید که یکی از بستگان شما همه اقوام و فامیل را به یک میهمانی دعوت کرده اما شما را دعوت نکرده است. برای فردی که دچار بدبینی است، بلافاصله این گمان پیش میآید که او عمدا مرا دعوت نکرده و قصد توهین و تخریب مرا داشته است. و گاهی با اصرار به این گمان منفی در اندیشه تلافی و انتقام فرو میرود. اینجا نیز باید تلاش کنیم تا برای رفتار او یک وجه مثبتی را فرض کنیم. به عنوان مثال با خود بگوییم شاید فراموش کرده است ما را دعوت کند، شاید خانهشان کوچک بوده و این امکان وجود نداشته که ما را نیز خبر کنند، شاید در آن میهمانی کسی را دعوت کرده که ما با او راحت نیستیم و او برای راحتی ما چنین رفتاری داشته است، شاید… توجه داشته باشید که مثبتاندیشی و حسنظن مستلزم یک تمرین جدی مستمر و مداوم است. و گرنه صرف این که ما تصمیم به آن داریم، به اصلاح و درمان بدبینیمان منجر نمیشود. باید به طور جدی مراقب افکار و اندیشههای روزانه خود باشیم.